اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم.

*اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم*

 

کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم .

 

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده بود.

 

در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم.

 

پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند.

 

در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد .

 

شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم.

 

با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند.

 

با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی، بیشتر می خندیدم.

 

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است.

 

هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است .

 

به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم.

 

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم.

 

اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم...

 

این بار تو بگو که


"دوستت دارم"


نترس..........


من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید.



کاش...

کاش دستان خدا پیدا بود


تا آن وقت که بی حوصله و تنهایی و دلت از غم دنیا مملو ،


بزنی تکیه بر آن و بخندی به همه رنج جهان.









به احترام سالگرد درگذشت مادر ترزا

 چند سخن از گنجینه سخنان مادر ترزا



محبت‌آمیزترین واژه در دنیا، واژه‌ی نامهربانانه‌ای است که هرگز بازگو نشود.

 

انسان‌ها را از دور دوست داشتن، کار دشواری نیست. دوست داشتن آنهایی که به ما نزدیک هستند، کار دشواری است.


بخشیدن یک کاسه برنج برای سیر کردن یک گرسنه، بسی آسان‌تر از کاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانه‌ی خودمان است. عشق را به خانه‌ی خود بیاورید؛ چرا که عشق ورزیدن به یکدیگر را باید از خانه آغاز کنیم.

 

کارهای ما چندان نیز بزرگ نیستند، تنها کاری که از ما ساخته است، این است که کارهای کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهیم.

 

اگر صادق و روراست باشید ممکن است مردم فریبتان بدهند، با وجود این صادق و روراست باشید.

 

چیزی را که طی سالها می سازید ممکن است کسی یک شبه خراب کند، با وجود این بسازید.

 

مردم غالبا نامعقول، خودخواه و غیر منطقی هستند، با وجود این آنها را ببخشید.

 

اگر مهربان باشید ممکن است مردم شما را متهم به چاپلوسی کنند، با وجود این مهربان باشید.

 

برهنگی تنها به یک تکه پارچه بستگی ندارد. برهنگی یعنی بی توجهی به انسانیت و شرافت انسانی و شخصیت انسانها.

 

 

 

داستانی کوتاه برگرفته از کتاب کیمیاگر، نوشته پائولو کوئیلو

 

راز خوشبختی


تاجری پسرش را برای آموختن راز خوشبختی نزد خردمندی فرستاد . پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می کرد.

به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می خورد، فروشندگان وارد و خارج می شدند، مرد م در گوشه ای گفتگو می کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و  روی یک میز انواع و اقسام خوراکی ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.

خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که راز خوشبختی را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.

مرد خردمند اضافه کرد: ( اما از شما خواهشی دارم. )  آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.

مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.

مرد خردمند از او پرسید: ( آیا فرش های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟)

جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.

خردمند گفت : خب، پس برگرد و شگفتی های دنیای من را بشناس . آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.

مرد جوان این بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کام ل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف ها بود می نگریست . او باغ ها را دید و کوهستان های اطراف را، ظرافت گل ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد.

وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.

خردمند پرسید: پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟

مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.

آن وقت مرد خردمند به او گفت:

 

راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.

 

 

 

 

 

شاعر : کیکاووس یاکیده

چقدر دزدیدن نگاه از چشمان تو

لذت بخش است.

گویی تیله ای از چشمم به دلم می افتد.


بانو!

با مردی که تیله های بسیار دارد

می آیی؟



تفاوت شخصیتی افراد از روی ماه تولد

در کارهای خصوصی متولدین فروردین ماه دخالت نکنید 

 

حس حسادت اردیبهشتی‌ها را تحریک نکنید 

 

خردادی‌ها به سمت افرادی فرهیخته جذب می شوند 

 

تحت هیچ شرایطی متولد تیر ماه را دست نیندازید 

 

مردادی ها عاشق دریافت گل و هدیه و توجه هستند 

 

شهریوری ها و یک زندگی آرام و بدون ماجرا 

 

برای هر تصمیمی به متولد مهر ماه فرصت دهید 

 

آبانی ها سریع دل بسته و سریع تر دل می‌کنند 

 

متولد آذر ماه عاشق پیاده روی و پیک نیک است 

 

سرقول خود به دی ماهی ها بمانید 

 

بهمنی ها حساس و نکته سنج 

 

متولد اسفند را به تماشای فیلم اکشن نبرید  

 

 



ادامه دارد...

ادامه مطلب ...

آیا شما هم از دردهای شانه و گردن رنج می برید؟

منبع : drzohrabi.ir


              

آیا میدانید که چگونه می توان از شر دردهای آزار دهنده ی گردن و شانه خلاص شد ؟





پیشنهاد میکنم این مطلب را دقیقا بخوانید و توصیه های آن را بکار ببرید ...


ادامه دارد...

ادامه مطلب ...

امیدتان را از دست ندهید.

انسانها زمانی ناامید میشوند که چیزی به موفقیت آنها باقی نمانده!